خوشبختی در ازدواج نیست، خوشبختی در اداره کردن یکدیگر و زندگی است

حجت الاسلام نورموسوی گفت:گاهی این تصور است که اگر فلان خانم و فلان آقا با هم ازدواج بکنند اینها خوشبخت می‌شوند، نه خوشبختی در ازدواج نیست، خوشبختی در اداره کردن یکدیگر و زندگی است. چطور همدیگر را مدارا و مدیریت می‌کنند این مهم است. به گزارش پایگاه خبری رهپویان قم ، حجت الاسلام والمسلمین سید […]

حجت الاسلام نورموسوی گفت:گاهی این تصور است که اگر فلان خانم و فلان آقا با هم ازدواج بکنند اینها خوشبخت می‌شوند، نه خوشبختی در ازدواج نیست، خوشبختی در اداره کردن یکدیگر و زندگی است. چطور همدیگر را مدارا و مدیریت می‌کنند این مهم است.

به گزارش پایگاه خبری رهپویان قم ، حجت الاسلام والمسلمین سید جواد نورموسوی در حسینیه اعظم گراش پیرامون مدیریت در خانواده،اظهار داشت:گاهی این تصور است که اگر فلان خانم و فلان آقا با هم ازدواج بکنند اینها خوشبخت می‌شوند، نه خوشبختی در ازدواج نیست، خوشبختی در اداره کردن یکدیگر و زندگی است. چطور همدیگر را مدارا و مدیریت می‌کنند این مهم است.

فرازی از این سخنان:

بسم الله الرحمن الرحیم
ایام شهادت حضرت زهرا(س)مادرهستی تسلیت باد
آقای ما، مولای ما أمیرالمؤمنین علی علیه السلام وارد خانه شد دید آقا امام حسن و آقا امام حسین دارند گریه می‌کنند. فاطمه بچه‌ها چرا دارند گریه می‌کنند؟ قبلاً هم عرض کردم زن منتظر مرد است و همه‌ی دلخوشی زن و بچه‌ها مرد و بزرگ خانه است. از یکطرف هم مرد برای همین زن و بچه کار می‌کند و باید دقت توجه به اینها هم داشته باشد. چرا بچه‌ها گریه می‌کنند؟ علی جان اینها گرسنه‌شان است. یک نگاهی کرد، فاطمه این دیگ روی آتش برای چی است؟ علی‌جان در خانه چیزی نداشتیم برای دلخوشی بچه‌هایمان آب داخلش گذاشتم. خانم‌ها دقت بکنند، اتفاق و حادثه کسی را بدبخت یا خوشبخت نمی‌کند و آنچه که مهم است مدیریت آن اتفاق و حادثه است که می‌تواند زمینه‌ی خوشبختی یا بدبختی را فراهم بکند.
گاهی این تصور است که اگر فلان خانم و فلان آقا با هم ازدواج بکنند اینها خوشبخت می‌شوند، نه خوشبختی در ازدواج نیست، خوشبختی در اداره کردن یکدیگر و زندگی است. چطور همدیگر را مدارا و مدیریت می‌کنند این مهم است. شیوه‌ای که در زندگی خانم پیش می‌گیرد می‌تواند خوشبختی یا بدبختی اهل خانه را فراهم بکند به عنوان نمونه أمیرالمؤمنین آمد خانه دید بچه‌ها گریه می‌کنند نحوه‌ی برخورد حضرت صدیقه خیلی آموزنده است اگر یک خانم بیاید وبه شوهرش بگوید تو را داریم زندگی ما همین است، شوهر هم بگوید من از سرتان هم زیاد هستم چه اتفاقی پیش می‌آید؟ اصلاً خیر و برکت و رحمت در برخورد افراد نسبت به یکدیگر است.
در خانه وقتی من رحمتم شامل حال همسرم بشود و همسرم مهر و عاطفه را نثار من نکند و ادب را نسبت به یکدیگر رعایت نکنیم چه اتفاقی می‌افتد؟ ذات اقدس الهی می‌گوید اینها لیاقت ندارند که من نعمت رابه اینها بدهم. به کسی نعمت و رحمت را می‌دهیم که شایستگی ولیاقت داشته باشد. زندگی سعه‌ی صدر و حوصله می‌خواهد.
ببینیم این زن و شوهر چگونه یکدیگر را اداره می‌کنند. علی‌جان من آب را گذاشتم برای که دلشا را خوش بکنم تا تو بیایی. آقا أمیرالمؤمنین از این حرکت واین اتفاق خیلی دلش گرفت. مرد باید غیرت داشته باشد همانطوری که پیغمبر اسلام در هجرت اعلام کرد که مردها بار شترها را به دوش بگیرید و راه بروید که زن‌هایتان پیاده نروند و سوار بر محمل‌هاو اسب و شتر بشوند. آقا أمیرالمؤمنین حرکت کرد و از خانه بیرون آمد نکته‌ی دیگری که به من و شما یاد می‌دهد همین غیرت است چون انسان نسبت به زیرمجموعه‌ی خودش تعهد دارد.
آقا عبایی دارد و عبای خودش را می‌برد بازار و شش دینار می‌فروشد یعنی لباس تنش را می‌فروشد نسبت به خانواده‌اش کوتاهی نکند بعضی موقع‌ها بعضی مردها خوب به خودشان می‌رسند ولی به اهل‌خانه نمی‌رسند، غیرت و مردانگی کجا رفته؟ مسئولیت بزرگتری کجا رفته؟ آقایان نگذارید غذای بیرون لای دندانتان مزه بکند که بعد غذای خانه خوشمزه نمی‌شود، نگذارید نگاهتان با نگاه زن‌های دیگر لذت‌بخش بشود که دیگر نگاه زنت برایت لذت‌بخش نمی‌شود.
اینکه بی‌خود نیست قرآن می‌گوید مواظب چشم‌هایتان وشکمتان باشید. بیماری از سه جا وارد وجود انسان می‌شود یکی از راه دهان، دوم از راه چشم و سوم از راه گوش است. مواظب باشید هر چیزی از اینها دربه وجودت راه پیدا نکند.
آقا أمیرالمؤمنین با این شش دینار خرید می‌کند و به سمت خانه حرکت می‌کند، در مسیر راه یک فقیری سر راه مولی‌الموحدین آقا أمیرالمؤمنین را می‌گیرد، آقا چیزی داری که به من بدهی خداوند ده برابرش را بهت بدهد؟ زبان هم چیز خوبی است. دیدی که آدم هر چه هست با زبان به دست می‌آورد، از بچه‌ها یاد بگیریم که چطوربا شیرین‌زبانی دل بزرگترها بدست می آورند و چرا من با شیرین‌زبانی دل همسرمان را به دست نیاورم؟ خانم چرا با شیرین‌زبانی دل شوهرت را به دست نمی‌آوری؟ این شیرین‌زبانی است که زندگی را شیرین می‌کند. شمابا شیرین زبانی بدترین غذا و دارو را در حلق بچه‌ می‌کنید و بچه با خوشی می‌خورد اما بهترین شیرینی را با اخم نمی‌توانی به دهان بچه بگذاری و ما هم بیاییم با شیرین‌زبانی زندگی‌مان را به کام زن و بچه‌هایمان و به کام شوهرانمان شیرین بکنیم ، این را خدا به من و شما داده است.
آقا هر چه خریده بود داد به آن و دست خالی آمد خانه و حالا ببینیم برخورد خانم خانه با این اتفاق چه هست ، علی جان غذایی تهیه نکردی؟ فاطمه عبایم را بردم فروختم شش دینار،در مسیر فقیری من را دید به او دادم. مادر ما فاطمه خیلی زیبا برخورد کرد ، گفت علی جان تو همه‌ی کارهایت خیر است، خوشحالم یک مقداری ثواب این خیرت هم نصیب من بشود. امام علی حرکت می‌کند برای نماز بسمت مسجد می‌آید که ساعتی به نماز مانده است، وقتی ببیند خانه اینگونه است سخت است. هر مردی دوست دارد که بهترین امکانات را برای زن و

بچه‌اش فراهم بکند از در خانه بیرون آمد ،به سمت بازار و دید یک کسی دارد شتر می‌فروشد و صدا زد یا علی این شتر را از من بخر، علی که پول ندارد نان بخرد. آقا فرمودند من پولی ندارم که شتر بخرم. گفت من از تو پول نمی‌خواهم، هر وقت پول دستت آمد شصت درهم به من بده.
آقا شتر را می‌گیرد و یک مقداری راه می‌آید یک کسی صدا می‌زند یاعلی شتر را می‌فروشی؟ آره. چند می‌خری؟ ۱۲۰ درهم. گفت من این شتر را خریدم ۶۰ درهم، گفت من از تو می‌خرم ۱۲۰ درهم، من راضی هستم. شتر را داد به آن و ۱۲۰ درهم را گرفت و سریع رفت دنبال آن صاحب شتر، من و شما چنین می‌کنیم؟ می‌گوییم حالا ولش کن ۱۲۰ درهم را برداریم حالا پولش را بعداً می‌دهیم طلبکار که حالا از من نمی‌خواهد. علی چه مرامی و چه مسلکی دارد .علی اول دِین مردم را می‌دهد. حتی به آن مهلت هم داد، دِین مردم به گردن من و شما نیست واقعاً؟ شب‌ها چگونه ما می‌خوابیم؟ چطور سر سفره‌ی خودمان غذا می‌خوریم؟ با مال مردم خانه می‌خریم ، با مال مردم، ماشین می‌خریم قرض می‌گیریم و ماشین مردم را سوار می‌شویم، ماشین خودمان نیست. بعضی‌ها کربلا و مکه می‌روند قرض می‌کنند، کی گفته است شما برای رفتن کربلا و مکه قرض بکنی؟ دِین مردم را به گردنت انداختی و داری می‌روی کربلا و مکه؟‌
آقا أمیرالمؤمنین دینش را به فروشنده شتر اداکرد و موقع برگشتن پیغمبر او را دید، السلام علیک یا رسول الله. علیک السلام یا علی. آقا أمیرالمؤمنین قضیه‌ی وضع گرسنگی بچه‌ها و فروختن عبا و شتر را برای پیغمبر بیان کرد و پیامبر فرمود علی جان آن شترفروش جبرئیل بود و خریدارش هم میکائیل بود. چطوری خدا در رحمت را باز می‌کند. ما یک بهانه‌ای دست خدا دادیم که خدا نعماتش را دست من و شما بدهد، نسبت به خانه و خانواده‌ی خودمان هم کوتاهی می‌کنیم و چطور می‌تواند درهای رحمت الهی به روی من و شما باز بشود؟
****
خدیا مارا واسطه ی خوب شدن حال دیگران و دیگران را واسطه ی خوب شدن حالمان قرار بده آمین یا رب العالمین