سخنان آيت الله محمدجواد فاضل لنكراني درششمین پيش همايش دیدگاه های علوم قرآنی آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (ره)

ادعاي ما اين است كه خبر واحد در احكام، در اعتقاديات، در تفسير، در تاريخ، اينها همه‌اش اعتبار دارد و حجيت دارد و يكي از انظاري كه مرحوم والد ما آيت الله العظمي فاضل رضوان الله تعالي عليه در كتاب شريف مدخل التفسير دارند همين است. به گزارش خبرنگار پایگاه خبری رهپویان قم،حضرت آيت الله […]

ادعاي ما اين است كه خبر واحد در احكام، در اعتقاديات، در تفسير، در تاريخ، اينها همه‌اش اعتبار دارد و حجيت دارد و يكي از انظاري كه مرحوم والد ما آيت الله العظمي فاضل رضوان الله تعالي عليه در كتاب شريف مدخل التفسير دارند همين است.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری رهپویان قم،حضرت آيت الله حاج شيخ محمدجواد فاضل لنكراني دامت بركاته در ششمین پيش همايش دیدگاه های علوم قرانی حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (ره) درشامگاه ۷ / ۹ / ۹۷ در سال اجتماعات فقاهت مرکز فقهی ائمه اطهار علیهم السلام قم طی سخنانی گفتند: اميدوارم در اثر اين همايش‌ها گوشه‌اي از فعاليت‌هاي قرآني حوزه‌هاي شيعه و خصوصاً مراجع و گوشه‌اي از خدماتي كه اينها به قرآن كريم كردند روشن بشود، به شما عرض كنم اگر مطالبي كه در فهم محتوايي تفسير و آيات قرآن از فقهاي ما و از قلم آنها صادر شده جمع كنند اصلاً قابل مقايسه با اين تفاسير موجود نخواهد بود. ان شاء الله اينها بعداً روشن خواهد شد.

متن کامل سخنان ایشان به این شرح است:

 

بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين و الصلاة و السلام علي سيدنا و نبينا ابي القاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين من الآن الي قيام يوم الدين

واقعاً اينكه حوزه‌ي علميه ما و خصوصاً در رأس حوزه مراجع بزرگ ما در طول تاريخ شيعه به قرآن اهتمام وافري داشتند و اين مطالب سخيفي كه گاهي اوقات متأسفانه از لسان بعضي از حوزوي‌ها هم صادر مي‌شود كه حوزه‌هاي شيعه توجهي به قرآن كريم ندارند اين هم به مثابه همان تهمتي است كه در باب تحريف قرآن به حوزه‌ها مي‌زنند. ما بزرگاني مثل آيت الله العظمي خوئي در نجف داريم كه كتاب البيان ايشان و اين مدخل التفسير مرحوم والد ما رضوان الله تعالي عليه كه ناظر به فرمايشات مرحوم آقاي خوئي هست و اعاظم ديگري از مراجع.

من اميدوارم در اثر اين همايش‌ها گوشه‌اي از فعاليت‌هاي قرآني حوزه‌هاي شيعه و خصوصاً مراجع و گوشه‌اي از خدماتي كه اينها به قرآن كريم كردند روشن بشود، به شما عرض كنم اگر مطالبي كه در فهم محتوايي تفسير و آيات قرآن از فقهاي ما و از قلم آنها صادر شده جمع كنند اصلاً قابل مقايسه با اين تفاسير موجود نخواهد بود. ان شاء الله اينها بعداً روشن خواهد شد.

اعتبار خبر واحد در تفسير قرآن كريم يكي از بحث‌هاي  بسيار مهم و كليدي و پراثر و پرفايده است. شما ببينيد ما بخواهيم قرآن را از روايات جدا كنيم، لااقل آن رواياتي كه متواتر نيستند يا به قرينه قطعيه نيستند به نظر ما بسيار خسارت بزرگي در معارف ديني ما خصوصاً بر قرآن وارد مي‌شود و اگر بتوانيم اثبات كنيم حجّيت خبر واحد را در تفسير قرآن كريم ما معارف بسيار فراواني را در اختيار خواهيم داشت.

اين بحث حجيّت خبر واحد همان طوري كه اطلاع داريد در اصول مطرح مي‌شود، بزرگان اصوليين اثبات مي‌كنند كه خبر واحد ولو مفيد ظنّ و گمان است اما اگر موثق باشد حالا يا راوي‌اش موثق باشد يا وثوق به صدور او باشد اعتبار به حجّيت دارد. بعد نزاعي كه من مي‌توانم بگويم همين اواخر مطرح شده يعني يك سابقه قديمي در تاريخ علم اصول يا در تاريخ علم تفسير ندارد و آن اينست كه آيا همانطور كه خبر واحد در باب احكام حجيّت دارد ما در احكام مي‌توانيم به خبر واحد استدلال كنيم آيا در غير احكام، مسائل اعتقادي، مسائل تاريخي، تفسير قرآن، قصص، در تمام اينها آيا خبر واحد حجيّت دارد يا نه؟

حتماً شنيديد كه مرحوم علامه طباطبائي رضوان الله تعالي عليه اصرار دارند بر اينكه خبر واحد فقط در احكام فرعيه شرعيه حجيّت دارد و در تفسير قرآن اعتباري ندارد، مگر يك خبري كه محفوف به قرينه قطعيه باشد، مگر يك خبري كه متواتر باشد، حتي بعضي از تلامذه‌ي ايشان كه از اساتيد بزرگوار ما هستند اينها تصريح دارند خبر اگر بخواهد براي تفسير قرآن حجّت باشد بايد قطعي الصدور، قطعي الدلاله و قطعي الجهت باشد، سرّ اينكه مرحوم علامه  در تفسير الميزان وقتي همه بحث‌ها را تمام مي‌كنند آخر مي‌فرمايند بحث رواييٌ، سرّش همين است چون ايشان بحث روايي را به عنوان يك بحث استترادي يا به عنوان مؤيد يا به عنوان اينكه در بعضي از روايات اين نكات آمده، كسي كه مي‌خواهد تفسير را مطلع باشد و الا به عنوان بحث تفسيري آن بحث روايي را متعرض نمي‌شوند، سرّش همين است كه ايشان خبر واحد را حجّت نمي‌داند.

من ابتدا يك اشاره اجمالي كنم به ادعاي خودمان؛ ادعاي ما اين است كه خبر واحد در احكام، در اعتقاديات، در تفسير، در تاريخ، اينها همه‌اش اعتبار دارد و حجيت دارد و يكي از انظاري كه مرحوم والد ما آيت الله العظمي فاضل رضوان الله تعالي عليه در كتاب شريف مدخل التفسير دارند همين است، ايشان به تبع جمع كثيري از اصوليين است، مثل مرحوم خوئي، مرحوم نائيني، مرحوم آخوند، اينها معتقدند كه ادله عموميت دارد و همه اينها را شامل مي‌شود. اما در مقابل مرحوم طباطبائي و برخي از تلامذه ايشان هستند، اين مدعا در اين چند دقيقه روشن است كه اين بحث‌هاي عميقش را نمي‌شود مطرح كرد فقط ما يك اشاره‌اي به بعضي از نكات مي‌كنيم كه ان شائ الله شما اين نكات را دنبال كنيد. در دو بخش من عرض مي‌كنم؛ يك بخش اينكه اگر ما باشيم و ادله حجّيت خبر واحد، ادله حجيت خبر واحد داراي دو بخش است، ۱) بناي عقلاست. يعني امروز بسياري از بزرگان را اگر بپرسيد مي‌گويند دليل مهم بر حجيّت خبر واحد بناي عقلاست. عقلا در امور زندگي و در حيات بشري به خبر واحد اعتماد مي‌كنند. اين روشن است كه اين اختصاص به حكم شرعي ندارد اصلاً عقلا كه ما مي‌گوئيم يعني با قطع نظر از اينكه تديّن دارند يا ندارند، عقلا بما هم عقلا، اختصاصي به احكام ندارد. در ميان عقلا ، شما الآن در بازار، در امور اداري، در جامعه، يك آدم موثقي اگر به شما خبري داد عقلا مي‌گويند ما اين خبر را معتبر مي‌دانيم.

پس روي اين دليل روشن است، اما اگر دليل حجيّت خبر واحد را بيائيم ادله نقلي قرار بدهيم، آيات و روايات. آيه نبأ آيه نفر و همچنين روايات متواتري كه وجود دارد بر حجّيت خبر واحد، به حسب صناعت اصولي اينها هم اطلاق دارد يعني اين آيات و روايات هيچ اختصاصي به مسئله احكام فرعيه ندارد، إن جاءكم فاسق بنبأ فتبينوا ما اگر از مفهوم شرطش يا از مفهوم وصفش خبر واحد را اعتبارش را فهميديم هيچ اختصاصي به باب احكام ندارد. آيه نفر همين طور، ادله ديگر هم همينطور، اينها اطلاق دارد، اين هم مطلب دوم.

در مطلب سوم ما يك رواياتي داريم كه حتماً اين روايات را شنيديد، از ائمه عليهم السلام سؤال مي‌كنند كه اگر دست ما به شما نرسيد از چه كساني معالم دين را اخذ كنيم، امن آخذ معالم ديني؟ اين در روايات هست، اگر خواستيد مراجعه كنيد در وسائل الشيعه جلد ۲۷ صفحه ۱۴۷، آنجا رواياتي وجود دارد. امن آخذ معالم ديني؟ معالم دين اطلاق دارد، معالم دين اختصاص به احكام ندارد، معالم دين يعني هر آنچه كه پايه‌ي دين و اساس دين است، ارتباط با دين دارد، احكام هست، عقايد و اخلاق هست.

در پرانتز عرض كنم طبق نظر مخالف حتي روايات در خبر واحد در باب اخلاقيات هم حجيت ندارد. اين هم دليل سوم ما كه اين رواياتي كه مسئله معالم دين را مطرح مي‌كند به خوبي از آن اين اطلاق استفاده مي‌شود.

دليل چهارم يك دليلي است كه به عنوان مؤيد است كه بالأخره ما اگر اين همه رواياتي كه از ائمه در غير آيات احكام صادر شده، بالأخره ائمه در مورد آيات قرآن، آنچه مربوط به احكام نبوده نظر دادند اصحاب مي‌نوشتند و اين را به ديگران منتقل مي‌كردند، اگر حجت نبود كه نبايد ائمه اقدام بر اين كار كنند، نبايد اصحاب آنها بيايند روايات مربوط به غير آيات احكام را هم بنويسند كه اصلاً به نظر من اخبار و آحادي كه مربوط به غير آيات احكام است چندين برابر رواياتي است كه مربوط به آيات احكام است، با اين ادله كه من عرض كردم روشن مي‌شود كه خبر واحد در احكام حجّيت دارد، در اعتقاديات حجيّت دارد، در تفسير حجيت دارد، مثلاً شما ببينيد همين روزها به مناسبت ۱۷ ربيع اين آيه إنك لعلي خلق عظيم را وقتي به روايات مراجعه مي‌كنيم، روايات خلق عظيم را به اصل اسلام معنا كرده نه فقط به بعضي از مصاديق اخلاقي، به لغت مراجعه كنيم، چنين چيزي را نمي‌فهمد، عقل چنين چيزي را نمي‌فهمد، ما هستيم و يك روايت معتبر. روايت معتبر مي‌گويد خلق عظيم يعني اساس اسلام، تمام اينها را ما مي‌توانيم بگوئيم خبر واحد در همه اينها اعتبار دارد اما مرحوم علامه كه قائل به عدم اعتبار است، من تقريباً كلمات ايشان در الميزان هر جا راجع به خبر واحد مطلب نوشته را ديدم و يادداشت هم كردم، هم در يك جزوه‌اي كه مربوط به مباحث ماست، مطالب ايشان را يادداشت كردم.

ايشان در تمام مطالبي كه دارند اگر همه عبارت‌هاي ايشان را روي هم بريزيم و بخواهيم جمع‌بندي كنيم دو تا دليل دارند بر مدعاي خودشان. قبل از اينكه اينها را عرض كنم. يك مطلبي كه خيلي عجيب است ايشان در الميزان مي‌فرمايند خبر واحد در غير احكام يعني در اعتقاديات و بعد حتي مي‌گويند در موضوعات خارجيه حجيّت ندارد و اين عدم حجيّت يك مطلب بديهي است حتي اهاله به بداهت هم مي‌دهند و مي‌گويند قد اتضح فيه من اصول كه خبر واحد در غير احكام فرعيه اعتبار ندارد و هذا امرٌ بديهيٌ واضح، اولاً در علم اصول خيلي‌ها متعرض اين بحث نشدند، ثانياً آنچه واضح هست اطلاق ادله است، ثالثاً حالا اعتقاديات و تفسير را مطرح مي‌كنيم اما ايشان خيلي به ضرس قاطع مي‌فرمايند خبر واحد حتي در موضوعات خارجيه، مثال مي‌زنند مي‌گويند اگر يك روايتي بگويد سامري اهل كرمان بوده، ما نمي‌توانيم به اين عمل كنيم، اين براي ما اعتباري ندارد. در حالي كه در اعتبار خبر واحد در موضوعات آقاياني كه مباحث اصول را ديدند سه نظريه وجود دارد، برخي قائل‌اند به اينكه در موضوعات… اكثر علماي اصولي اماميه مي‌گويند اعتبار ندارد اما برخي قائل به اعتبار هستند حتي از معاصرين هم ديدم مرحوم شهيد حاج آقا مصطفي خميني رضوان الله تعالي عليه و برخي ديگر از بزرگاني كه هستند صاحب فقه الصادق، اينها قائل‌اند به اينكه در موضوعات حجّيت دارد، قبل از اينها مرحوم علامه در تذكره، صاحب حدائق، مرحوم محقق همداني، اينها مي‌گويند خبر واحد در موضوعات حجيت دارد، منتهي مرحوم حاج آقا مصطفي و صاحب فقه الصادق مي‌گويند حجيّت دارد الا ما خرج بالدليل، يك جاهايي مثل شهادت بعضي از امور گفتند بيّنه لازم است.

پس اينكه ما بگوئيم اين بديهي است كه خبر واحد در غير احكام حجيت ندارد اين تعجب است . من اگر دارم بحث را مطرح مي‌كنم حالا نمي‌خواهيم راجع به شأن علامه حرف بزنيم، شأنش بالاتر از اين است كه ما بتوانيم بفهميم ولي به عنوان بحث علمي دنبال مي‌كنم.

ايشان دو تا دليل دارند، ۱) شما مي‌خواهيد بگوئيد خبر الواحد حجةٌ و الحجية من الاحكام العقلائية و اين در جايي معنا دارد كه يك اثر شرعي بر او بار شود. شارع وقتي مي‌خواهد خبر واحد را حجّت كند، كجا معنا دارد؟ جايي كه اثر شرعي بار بشود، بعد مي‌فرمايند در احكام اگر يك خبر بگويد بسم الله يا بسمله جزء سوره حمد است، اين اثر شرعي‌اش اين است كه وقتي ما مي‌خواهيم نماز بخوانيم اين را بياوريم، اثر شرعي عملي دارد اما اگر يك خبري بيايد يك مسئله اعتقادي را بگويد، اگر يك خبري بيايد راجع به يك آيه‌اي درباره عرش، كرسي و صراط بگويد چه اثر عملي شرعي دارد كه ما بگوئيم خبر واحد در اينجا حجّت است؟ و اين خيلي تكرار كردند در تفسير الميزان، موارد متعددي هست كه مي‌فرمايند بايد اثر عملي شرعي باشد. باز يك مطلبي كه هم مرحوم شيخ دارد در رسائل و هم مرحوم نائيني خيلي پرورانده، ايشان مي‌گويد در باب حجّيت شارع مي‌آيد غير علم را به منزله‌ي علم قرار مي‌دهد، مي‌آيد غير علم را به منزله علم قرار مي‌دهد، ايشان مي‌گويد اين در احكام فرعيه معنا دارد، شارع مي‌گويد حالا تو علم نداري كه اين واجب است اما اين خبر به منزله علم باشد تو نگاه علمي به آن كن، اما در اعتقادات، در تفسير، در اخلاقيات، در شأن نزول، حتي اگر ما باب حجّيت خبر واحد در غير احكام را بستيم، تمام رواياتي كه در شأن نزول‌هاي آيه آمده از اعتبار ساقط است مگر قرينه‌اي داشته باشد، قرينه قطعيه يا متواتر باشد.

پس اين نكته را در همين دليل اول اضافه مي‌كنم مي‌گويم در اينجا شارع چطور مي‌تواند بيايد غير علم را علم قرار بدهد؟ شارع نمي‌تواند ما را در غير احكام متعبد كند، جواب اين فرمايش كاملاً روشن شد. اولاً در باب حجّيت ما بايد يك اثر شرعي داشته باشيم، اثر شرعي فقط منحصر به عمل نيست. شما در آيه شريفه‌ي إن منكم إلا واردها، مي‌خواهيم از اين آيه شريفه صراط را كه جسرٌ علي نار جهنم در روز قيامت استفاده كنيم، روايتي مي‌گويد مقصود صراط است، ما بگوئيم خداي تبارك و تعالي أراد بهذه الآية الصراط يا إن ربك لبالمرصاد روايات آمده مرصاد را به همان صراط معنا كرده و ما اين را اسناد بدهيم بگوئيم خدا در قرآن صراط را مطرح كرده، اين هم يك اثر شرعي است، اثر شرعي منحصر به عمل نيست، اسناد به شارع خودش اثر شرعي است، اما اينكه بگوئيم در حجيّت بايد غير علم را علم قرار داد از جهت مبنايي قبول نداريم اين مطلبي است كه مرحوم نائيني خيلي بر آن تأكيد دارد ولي مرحوم امام، والدمان، خود ما در مباحث اصوليه، اين حرف درستي نيست. تنزيل غير العلم منزلة العلم از اساس مبنايش را نمي‌پذيريم، اين يك مطلب.

دليل دومي كه مرحوم علامه دارند مي‌فرمايند در اعتقاديات علم لازم است، يقين لازم است، در تفسير ما مي‌خواهيم به واقع برسيم يعني علم إلي الواقع، خبر واحد مفيد ظن است، اين يك. علم مقدمات خاص خودش را مي‌خواهد، من اگر بخواهم عبارات ايشان را بخوانم وقت خيلي گرفته مي‌شوم و اجمالش را عرض مي‌كنم. مي‌فرمايند اينكه ما مي‌گوئيم خبر واحد ۱) در اعتقاديات ۲) در تفسير فايده ندارد براي اينكه در اينها بايد علم داشته باشيم، علم يك امر تكويني است، امور تكوينيه مقدمات و اسباب تكويني خودش را مي‌خواهد، خبر واحد كه نمي‌تواند براي ما تكويناً موجب علم بشود، تكويناً موجب ظن است، موجب گمان است، اين هم دليل دوم ايشان است.

جواب اين مطلب هم روشن است اعتقاديات بر دو نوع است، ما يك اعتقادياتي داريم كه قطع و علم و يقين به نحو موضوعي در آن اخذ شده مثل توحيد، هر كسي بايد يقين به خدا، اصل خدا و وحدانيت خداي تبارك و تعالي داشته باشد، اين مسلم است. حتي گاهي اوقات در بعضي از رساله‌هاي عمليه در اول مي‌گويند يقين با استدلال و برهان، اين را دليل برايش نداريم، يقين بايد آدم داشته باشد، اگر يك كسي گفت من از ذات اميرالمؤمنين به وحدانيت خدا يقين پيدا كردم اشكالي ندارد، نياز نيست براي يقين به برهان صديقين و برهان كذا و استدلال‌هاي عميق فلسفي. ولي يك سري اعتقادياتي داريم يقين در آن اخذ نشده اينكه در قيامت ما صراط داريم، مردم را در اين صراط نگه مي‌دارند، اين سؤال كه صراط داراي سه قنطره است و هر قنطره‌اي چه چيز دارد؟ اينها چيزهايي است كه در روايات آمده، چرا براي ما اينها حجت نباشد؟‌ ما اصلاً در اينها يقين لازم نداريم، حالا اگر از يك كسي بپرسند صراط در روز قيامت حق است؟ بگويد من نمي‌دانم. اين اصل قيامت و معاد را قبول داشته باشد لازم نيست جزئيات را قبول داشته باشد.

اما اين نكته كه ما در تفسير به دنبال فهم واقع و علم به واقع هستيم، جواب اين است كه هذا اول الدعوا، درست است ما در تفسير دنبال فهم كلام خداي تبارك و تعالي هستيم. براي اين فهم هم يك ضابطه‌اي وجود دارد همان ضوابطي كه در اصول براي فهم كلمات ديگران مطرح مي‌شود ما بايد در اينجا مطرح كنيم و همان ضابطه‌ها را رعايت كنيم اما چه دليلي داريم كه ما حتماً بايد علم به واقع پيدا كنيم، آيا همه مفسرين حتي خود مرحوم آقاي طباطبائي علم به واقع پيدا كردند در اين تفسير؟ ما در تفسير بايد ببينيم ظاهر اين آيه چيست؟ آيات قرآن برخي‌اش محكمات است و برخي‌اش متشابهات است، محكمات شامل ظواهر و نصوص است، ظواهر كه مفيد يقيني نيستند، ما ظن به او پيدا مي‌كنيم لذا اين مطلب كه ما در تفسير قرآن مي‌خواهيم علم پيدا كنيم به فهم خداي تبارك و تعالي. اين خودش اول الدعواست، نيازي به علم نداريم.

در خاتمه ذكر كنم، اين را تقاضا مي‌كنم برادران و خواهران خوب دقت كنيد مخصوصاً اساتيد بزرگوار كه حضور دارند، آقاياني كه در تفسير كار مي‌كنند من يك نقضي بر فرمايش مرحوم علامه دارم كه نديدم جايي هم مطرح شده باشد و آن نقض اين است كه شما اگر خبر واحد را در تفسير قرآن حجّت ندانيد براي اينكه مفيد ظنّ است بايد باب تفسير قرآن به قرآن ببنديد، براي اينكه شما براي تفسير قرآن به قرآن مگر به ظواهر آيات ديگر مراجعه نمي‌كنيد؟ مگر از ظواهر آيات ديگر استفاده نمي‌كنيد؟ ظواهر آيات ديگر مفيد چيست؟ مفيد ظن است، قرآن قطعي الصدور است بحثي نيست ولي شما مي‌گوئيد ما بايد علم پيدا كنيم، گاهي اوقات مرحوم علامه پنج الي شش آيه را مي‌آورند براي فهم يك آيه كه خيلي خوب هست ولي يقين پيدا مي‌كنيم، همه اينها عنوان ظواهر را دارد، اگر ما گفتيم خبر واحد چون مفيد ظن است لذا در قرآن اعتبار ندارد لذا باب تفسير قرآن به قرآن هم بسته مي‌شود. بنابراين به نظر مي‌رسد كه خبر واحد اعتبارش در تفسير قرآن مسلّم است و اساساً ما معتقديم كه بر اساس آن رواياتي كه إنما يعرف القرآن من خوطب به اصلاً بايد سراغ اين روايات برويم، حالا ببينيد اينجا يك چيزي را بايد تفكيك كنيم، كسي فكر نكند كه علامه مي‌خواهد صقل اصغر را از قرآن جدا كند، نه! معتقد است به اينكه إنما يعرف القرآن من خوطب به ائمه هستند، منتهي مي‌گويد اگر كلمات آنها را از طريق خبر واحد به ما رساندند اعتبار ندارد. عرض ما اين است كه چرا اعتبار ندارد؟ بالأخره اين براي فهم قرآن نياز به شديد داريم به كلمات اهل‌بيت، اصلاً جداي از او نمي‌توانيم وارد تفسير شويم اين خودش يك بحث ديگري و يك نشست ديگري را مي‌طلبد، يعني واقعاً همينطور كه فرمودند عقل يكي از منابع است، خود قرآن يكي از منابع است، اما روايات در عرض اينها از يكي از منابع بسيار مهم براي تفسير قرآن است كه بايد از آن غفلت نشود.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته